جنبش سردرگم و رو به زردی "سبز" در آزمون 13 آبان علائمی بسیار مشخص از احتضار را نشان داد. پیش از آن دعوت های مبنی بر راه اندازی تظاهرات میلیونی و دادن دسته گل به نیروی انتظامی و ماندن در صحنه تا پیروزی و از این قبیل صورت گرفته و سبزی ها با اعتماد به نفس مثال زدنی مشغول رجز خوانی بودند.
اما از حضور و تظاهرات پیروان جنبش سبز میرحسین تنها نقطه قابل توجهش کتک خوردن آنها بود!
جمعیت قلیل و آب رفته سبزی ها ، خیلی ضدحال بزرگی برایشان بود. بی توجهی مردم و شهروندان به رفتارهای ناهنجار و ساختارشکنی شعارهایشان باعث شد حسابی عصبانی شده و به سنگ پرانی به طرف مردم و نیروی انتظامی رو بیاورند!
همه چیز داشت خیلی خوب پیش می رفت و تدارک گسترده و وسیع سبزی ها برای مانور شهری به دلیل کم محلی مردم ناکام ماند. دقیقاً خودم شاهد بودم که روی پل باغ صفا دختر و پسری 206سوار و سبزپوش با علامت 7 مردم را دعوت به همراهی میکردند و بی اعتنایی عابران آنها را کلافه کرده بود. اینها واقعاً فکر میکنند اگر یک دختر سانتال مانتال سبز پوش برای یک پسر دبیرستانی علامت فرستاد و پسرک هم ذوق کرد یعنی اینکه مردم هوادار جنبش سبزی هستند! بقول یکی از دوستان اینها اگر برنامه هایشان مختلط و با بهره گیری از جاذبه های جنسی نبود تا حالا جنبششان صد تا کفن پوسانده بود.
بهرحال طبق معمول بی تدبیری (نمیدانم در طراحی یا اجرا) باعث شد در لحظات پایانی نیروهای لباس شخصی سبزیها را کتک بزنند و همین ، کار را خراب کرد و بیشترین بهره را آنها از همین اتفاق بردند.
من واقعاً نمیدانم ما کی میخواهیم یاد بگیریم که اینجور برنامه ها را با تدبیر جمع کنیم.
کتک زدن این چند نفر سبزی فقط باعث مظلوم نمایی آنها و ناراحتی و دلخوری بچه های خودمان شد.
سبزی های تنها و منزوی با چشم خودشان دیدند که مردم به شعارها و ادعاهای رسانه های بیگانه اعتنایی ندارند و این میتوانست مقدمه برچیده شدن کامل بساطشان باشد ، اما ما در نهایت آنها را کتک زدیم. چرا؟ چه فایده ای داشت جز اینکه بروند برای دیگران تعریف کنند که بله ما مورد حمله لباس شخصی ها قرار گرفتیم و مظلوم نمایی در کنند از خودشان! رسانه های بیگانه هم که از خدا خواسته!
آیا آنها حق ندارند از ما بپرسند اگر ما کم هستیم چرا اینقدر با عصبانیت به ما حمله کردید؟
آقایان! مدیریت کنید ، برای نظام هزینه بی جهت درست نکنیم. خودمان فردا می نشینیم میگوئیم رهبری مظلوم واقع شده. از ماست که بر ماست.
این ماجراها مربوط به شیراز است ، کسی اشتباهی گمراه نشود!