باسمه تعالی
میرکریمی آخرین فیلمش را به خانواده های ایرانی تقدیم کرده است؛ هدیه سینمای ایران به خانواده های ایرانی!
فیلم برای اینکه به نظر خودش یک خانواده ایرانی را نشان دهد خود را موظف کرده که آنها را در فضای سنتی خانه ای ایرانی گرد آورد؛ یعنی برای خود فضای خانه در شکل گیری هویت ایرانی خانواده، جایگاه مهمی قائل شده که البته دارد و در لفافه شاید می گوید این اجزای متفاوت فامیل، وقتی به خانه خودشان بروند احتمالاً جور دیگری زندگی خواهند کرد!
تاکید بر نقش خانه در شکل دهی به هویت خانواده البته قابل تقدیر است ولی به این ترتیب فیلم خودش را از درگیر کردن با مشکل تولید نمونه یک خانواده ایرانی که ناچار در آپارتمانی در شهری بزرگ زندگی می کند رها می سازد و آسوده و سرخوش در باغ انار خیال تماشاگر به بازی می پردازد.
ولی اما نکته مهم این است که خانواده میرکریمی در "یه حبه قند" حتی در همین شکل سنتی و شاعرانه اش، چگونه تصویر شده است؟
دختر کوچک خانواده که تا حدودی محور فیلم است، از همان لحظات ابتدایی دارد زبان انگلیسی یاد می گیرد و ژورنال لباس ملاحظه می نماید.
این صحنه ها یعنی داریم آماده می شویم که توانائی لازم برای وارد کردن مدل زندگی غربی ها را پیدا کنیم.
اصولاً خانواده میرکریمی در "یه حبه قند"، در حال دگردیسی تصویر می شود که تحولی به سمت غرب است زیرا به شدت متاثر از مظاهر تکنولوژیک دنیای جدید صورت می گرد.
مظاهر تکنولوژی غرب که البته گاهی از آنها گریزی نیست، اقتضائات خود را به خانواده "یه حبه قند" تحمیل می کنند؛ دامادی که با چت تصویری داخل اتاق عقد حضور دارد ولی زنها به راستی برایش کل می زنند و عروس خانم به راحتی، لب تاپ حاوی تصویر او را در کنار خویش در سفره عقد می پذیرد.
سرد شدن رابطه دختر خاله و پسر خاله به دلیل مشغول بودن پسر به کار با لب تاپش که با وجود بی تقصیر بودن، موجب دلخوری دختر می شود نمونه دیگری است که اثر فناوری های جدید را در ارتباطات خانوادگی به تصویر می کشد.
در "یه حبه قند"، آدم های سنتی فیلم هم کلاً قدرت مقاومت در برابر مسیر مدرنیزاسیون را ندارند؛ چنانکه دایی که مظهر این تیپ آدمها است نهایتاً به دلیل اصرار بر رفتارهای سنتی و غیرمعقول خود(پراندن قند درون دهان) جان خویش را می بازد و موجب دردسر عظیمی برای خانواده می شود.
از دایی پیر، سنتی و یکدنده که بگذریم، قاسم، نماد ویژه ای در این فیلم است. قاسم جوان است و به راستی با طراحی ظاهر او، نماد جوانان سنت گرا تصویر شده است.
دایی، آشکارا دلش می خواهد پسندیده(دختر کوچک خانواده و عروس فیلم) به عقد قاسم در بیاید ولی این خواست او ناکام می ماند و دختر را به جوان آمریکانشین همسایه می دهند که شکست کاملی برای دایی محسوب می شود ولی او ناچار به همراهی در این جریان است.
بهرحال قاسم را مرگ دایی به خانه می کشاند و به زودی دریابد که دختر را از دست داده و لذا از آن خانه می رود یعنی عملاً صحنه اصلی منازعه را ترک می کند. پسند اما او را رها نمی کند؛ نگران اوست؛ به او فکر می کند، حتی به دنبالش در کوچه ها هم می دود. اینها احتمالاً یعنی نسل تجددگرا دوست دارند جوانان سنتی مانده را با خود همراه کنند تا این قافله با کمترین ریزش به سر منزل تمدن غرب برسد حیف این جوان های زیبارو ولی غافل است که در ناآگاهی باقی بمانند و الا دختری که عقد کرده است چه مناسبتی با خواستگار قبلی اش دارد که اینطور برایش جوش بزند.
در پایان هم دختر درمی یابد که نه مردن دایی و نه رفتن قاسم مانع ادامه مسیر خوشحالی و شادکامی وی نخواهد شد و خلاصه زندگی را باید ادامه داد هر چند اگر مجبور باشیم 40 روز دیگر بله را داماد خارج نشین بگوئیم!
فیلم میرکریمی روحانی هم دارد طبق معمول، ولی روحانی اش طبق معمول نیست!
از طلبه زیر نور ماه که می خواست لباس عملگی دین خدا را بر تن کند و برود مخلصانه زحمت بکشد، تا آخوند یه حبد قند، فاصله قابل توجهی طی شده است که نباید از نظر دور بماند.
آخوند یه حبد قند در گفتمان "دلت پاک باشه" جای می گیرد. آخوند پاکی هم هست ولی خیلی آخوند نیست و این همان مسیر بلندی است که میرکریمی طی کرده است تا برای تصویر کردن یک آخوند خوب، او را شئون روحانیت خلع بکند.
اما شخصیت بسیار حساس این فیلم که توانست بر خلاف میل دایی، دختر خود را به عقد پسر خارج نشین در بیاورد و پیرمرد سنتی را در برابر تصمیم خود به تمکین وادارد مادر خانواده است، نماد زن ایرانی! این زن بود که مسیر غرب گرایی خانواده را تسهیل کرد، حتی توانست با اشاره چشم و ابرو، برادر سرسختش را در برابر مرد کراواتی خانواده داماد، به خضوع وادارد، خضوعی که پاسخ متقابل مرد کراواتی را هم در پی نداشت و معنای تلخی را می رساند.
با وجود این همه، خانواده، در "یه حبه قند" نسبتاً با شخصیت و مستحکم باقی مانده است و می توان امیدوار بود که اگر جبروت ظاهری غرب در چشمش بشکند بتواند مسیر اصلی خود را بیابد.
آری! غرب خواهد شکست و این صدایی که امروز از خیابان های آمریکا و انگلیس بلند شده است، شاید علامت یک طوفان سهمگین باشد که خانواده میرکریمی را در ادامه مسیرش دچار تردید کند.
خانواده های غربی در حال گریز از مرکز این تمدن متعفن هستند و روا نیست که یه حبه قند ماجرای سیرورت خانواده ها را به سمت غرب روایت کند.
اینها همه در کنار این موضوع که فیلم میرکریمی اصولاً قابل مقایسه با بسیاری از ساخته های سینمایی ایران چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ تکنیک نیست، باعث می شود فیلم، دیدنی از کار دربیاید.
کافی است یادمان بیاید اخیراً چه فیلم هایی دیده ایم تا مطمئن شویم که فیلم کریمی یک اتفاق ویژه است که نباید نسبت به آن بی تفاوت بود.