جمله ای که از قول میرحسین موسوی نقل شد مبنی بر اینکه من با توجه به سن و موقعیتم چیزی برای از دست دادن ندارم ؛ واقعاً قابل تامل و جالب است چرا که همگان میدانند ما تا آخرین لحظه زندگیمان چیزی برای از دست دادن داریم آن هم دین و ایمان است! بهرحال جمله فوق با خط مشی موسوی بعد از انتخابات تطابق زیادی دارد و همین مشی باعث تحمیل هزینه های زیاد به مردم شده است.
اعتقاد من این است که باید با دوراندیشی این آقای ترمز بریده را از راهی که در پیش گرفته برگرداند. این حرفها که ما تا موسوی را محاکمه نکنیم دست از سرش برنمیداریم و او باید پاسخگوی هزینه هایی که به نظام تحمیل کرده باشد ؛ البته جور دیگری هم میتواند تعبیر بشود.
موسوی واقعاً در بازگشت به داخل نظام چه چیزی بدست می آورد؟ در ادامه مسیر خروج از نظام چه چیزی به دست می آورد؟ پاسخ هر دو سئوال هیچ است!
موسوی اگر خودش به آغوش نظام برگردد (که مترادف با کنار گذاشتن بسیاری از ادعاها و پذیرفتن بسیاری از اتهامات خواهد بود) در عین حال محاکمه نشود و طعنه هم نشنود ، دیگر هیچ پتانسیلی برای کار سیاسی ، اجتماعی و حتی فرهنگی ندارد. ایشان زین پس بعنوان یک مرده متحرک در جامعه زندگی خواهد کرد و در تاریخ جمهوری اسلامی به بررسی رفتارهای او خواهند پرداخت. او در اذهان و نه در محاکم باید پاسخگوی خونهای ریخته شده ، تخریب وجهه جمهوری اسلامی ، همراهی با دشمنان تابلودار نظام ، هزینه های تحمیل شده به مردم عادی و بازی با عواطف جوانان هیجان زده هوادار خود باشد. این فشار فزاینده از او چیزی باقی نخواهد گذاشت.
در این فرض ، اصلاح طلبان در پناه این عقبگرد آقای متوهم ، میتوانند دوباره به ورود در حاکمیت و حضور مثبت و نه صرفاً معترضانه در فضای سیاسی نظام فکر کنند البته آنها دیگر اسم میرحسین را نخواهند آورد چرا که همه حیثییت انقلابی و همه سابقه مبارزاتی و سیاسی خود را به پای خیره سری ها و ادعاهای عجیب و غریب این آدم گذاشتند.
فرض دوم این است که میر حسین مسیر خروج از دایره نظام را ادامه داده و نهایتاً تلاش کند خود را بعنوان اپوزیسیون رسمی نظام مطرح نگه دارد.
در این فرض هم باید توجه کرد که سیر نمودار هواداری از موسوی ، قوسی نزولی را نشان میدهد و بی مبنا بودن بیانیه ها و ادعاهای او ، متدینین به نظام و علاقه مندان به سرنوشت کشور را از جرگه او خارج کرده است و از طرف دیگر معاندان جمهوری اسلامی هرگز رهبر جنبش جلبکی را بعنوان پیشوای مبارزه با جمهوری اسلامی نخواهند پذیرفت و هواداری امروز آنها از وی صرفاً سوء استفاده از موقعیت و سابقه مدیریتی او در نظام برای القای شکاف و تحمیل هزینه به جمهوری اسلامی است تا به این وسیله هم یکی از مدیران باسابقه را از کشور جدا کنند و هم بخشی از بدنه اجتماعی را دچار تردید نمایند. بدیهی است زمانی که موسوی کاملاً در موضع مقابله با نظام قرار بگیرد ، تبدیل به یک نیروی عادی و کم اهمیت میشود و خدا میداند با او چه معامله ای خواهند کرد؛ کما اینکه بسیاری همچون او را تبدیل به تحلیل گران فصلی رسانه های فارسی زبان و بیگانه نمودند.
ممکن است کاندیدای مخملی ما بخواهد راهی بینابین را در پیش بگیرد اما استخوان لای زخم نمیتوان زندگی کرد ، مردم هم حوصله این بازی را ندارند ؛ لذا نهایتاً میرحسین به یکی از دو جهت خواهد غلطید و به نظر من باید این آقای دروغگوی بزرگ را به طرف داخل نظام کشاند و این کار چند فائده برای نظام دارد از جمله اینکه هیاهوی رسانه های بیگاه و دشمن بر سر انقلاب کوتاه شده و به سمت موسوی سرازیر خواهد شد. او زین پس باید شاهد سرکوفتهای فراوان رسانه ها و شخصیتهای متعارض با جمهوری اسلامی با عناوینی چون کوتاه آمدن در مبارزه ، جیره خواری نظام ، پا گذاشتن روی خونهای سبز ، خیانت به آرمان آزادی وطن و ...باشد.البته میتوان تصور کرد که کاندیدای شکست خورده هم برای دفاع از خود و برای توجیه بازگشتش به درون چارچوبهای نظام ، با استفاده از تمام ظرفیت رسانه ای به آنها پاسخ خواهد داد و انتقادهای سختی از آنها خواهد کرد که برملا شدن ریشه برخی از توطئه های اخیر میتواند جزئی از این مقابله به مثل موسوی باشد. در این شرایط هواداران نظام با لذت و آرامش به تماشای این تقابل می نشینند.
فایده دیگر ؛ سرخوردگی شدید بدنه اجتماعی اپوزیسیون در خارج و داخل مرزهاست که دیر زمانی آنها را رها نخواهد کرد. آنها تا مدتها بجای سردادن شعارهایی مانند یاحسین میرحسین و موسوی رای منو پس بگیر ؛ باید برای تخریب رفیق مخملی دیروزشان شعر بسرایند و مرتباً خون دل بخورند و زیر لب بگویند: مرتیکه ریشو آخرش خیانت کرد ؛ همه حیثییت جنبش سبز را زیر قیمت بز فروخت به رژیم!