باسمه تعالی
نمی دونم نتیجه کدام اقدام غلط است و چه کسانی مقصرند اما متاسفانه گاهی احساس می شود مطالبه عدالت در جامعه ما به افشاگری تعبیر می شود؛ افشاگری البته خودش یک بحثی دارد و باید هم به آن پرداخت ولی افشاگری آیا همان عدالتخواهی است؟
افشاگری دامنه بلندی دارد و انتهای نامعلوم و مبهمی هم می سازد. اینکه هرکس راه بیفتد و یک چیزی درست یا غلط از زندگی دیگران پیدا کند و سر دست بگیرد و جار بزند و... چقدر زشت است! عده ای هم می ایستند یک گوشه ای به کل ماجرا می خندند؛ کل ماجرا یعنی اینکه این جریان ادامه دار خواهد بود و افشاگری های بعدی معادلات جدیدی را رقم خواهد زد و همینطور همه دنبال یک سندی، عکسی، نامه ای، چیزی می گردند تا رو کنند و طرف مقابل را مات نمایند.
من البته درباره درستی و غلطی این کار فعلاً بحثی ندارم و اصلاً صاحبنظر هم نیستم ولی می دانم که این اسمش عدالتخواهی نیست! هر کس هم دنبال این برنامه باشد باید عنوان کارش را چیز دیگری بگذارد.
من دقیقاً متوجه نمی شوم برای مطالبه عدالت چرا باید به اطلاعات پنهان و مخفی و افشاگری های جنجالی دست زد.
عدالت علائمی دارد و وقتی این علائم نبود و علائم بی عدالتی آشکار بود این سند است برای گرفتن یقه مسئول مربوطه و گرفتن یقه فرایند غلط. وقتی گروهی از مردم در خانه هایشان از داشتن حمام محروم هستند این یعنی بی عدالتی و باید رفت دنبال احقاق حق آن ها.
حالا چی شد که این ها را نوشتم؟ بهانه این نوشتن وضع عدالتخواهی در شیراز است.
چند صباحی عده ای احتمالاً بی توجهی کردند و افشاگری های غیر قابل قبولی داشتند و بعد توپ افتاد دست یک گروه دیگری که علیه این گروه اول افشاگری کنند و بعد دوباره از میان همین افشاگران کسی راهش را کج کرد و به افشاگری علیه افشاگران دوم پرداخت و احتمالا یک رشته سر دراز دارد!
البته من اطلاعات دقیقی از پشت پرده ماجراها ندارم و چیزهایی که می بینم را تحلیل می کنم. شاید هم کل این افشاگری ها کار یک گروه باشد ولی آنچه قابل تصور است این است که عده ای نشسته اند به ریش همه می خندند و هِی سند رو شده مطالعه می کنند و لذت می برند!
دوستان افشاگر! خواهشاً بس کنید!
شاید برخی خوانندگان دقیقاً متوجه منظور برخی مطالب این پست نشوند ولی آنهایی که در وبلاگ های فارس چرخی زده اند می دانند که درباره چی نوشته ام.