سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/3/30
11:19 عصر

پیروزی قاطع در انتخابات ریاست جمهوری

بدست تقی سهیلی در دسته

باسمه تعالی


خوب انتخابات با پیروزی قاطع ما به پایان رسید و باید دوباره حضور پر رنگی در وبلاگ داشته باشم.

بگو ایشاالله

ماشاالله............ حزب الله


91/4/9
10:35 عصر

نرخ ها برای که بالا و پائین می شوند؟!

بدست تقی سهیلی در دسته تاکسی شیراز، نرخ کرایه تاکسی، نظارت مسئولین، کورس تاکسی

باسمه تعالی

تاکسی رانی و تاکسی سواری و خود تاکسی و رانندگان تاکسی و مسافرین تاکسی و تاکسی های مدل بالا و تاکسی های سرخود و  تاکسی بازی و کلاً مفاهیم تاکسی محور در شیراز احوالاتی دارند برای خودشان که احتمالاً هرگز در تاریخ کالسکه و تاکسی دنیا سابقه ای برایش پیدا نخواهد شد، نگردید پس!

هم اکنون که با هم هستیم، به نظر می رسد سوء تفاهم خطرناکی در زمینه مسائل حمل و نقل عمومی و خصوصی، میان برخی مسئولین شهری شیراز حاکم شده است که مبنای برخی بیانات مفرح می شود و این همه، در مقابل مردمی اتفاق می افتد که شبانه روز با این موضوعات درگیرند و چرا نمی خندند به خودشان مربوط است.

مسافر کش های شیراز، اصولاً خر خودشان را می رانند؛ چه در زمینه نرخ کرایه ورودی و ادامه مسیر مسافر چه در زمینه تعداد کورس و چه علی الخصوص در زمینه قوانین حاکم بر تاکسی در زمان مسافرکشی که نقلش بماند!

در شیراز مسافرکش ها خودشان مرجع تعیین نرخ هستند و با توجه به نرخ ارز و سکه طلا، مذاکرات هسته ای، سردی و گرمی هوا، ساعات مختلف شبانه روز، موقعیت محله و برخی مسائل دیگر از مسافران طلب کرایه می کنند و نرخ تعیین شده توسط مراجع قانونی هم مضحکه ای بیش نیست؛ البته این شرایط گاهی متفاوت رقم می خورد که آن هم مربوط به زبان دار بودن مسافر و سمبه پر زور اوست و بهرحال ارتباط مشخصی با مراجع قانونی ندارد.

الان احتمالاً برخی مسئولین شهری تصور می کنند که نرخ ورودی مسافر تاکسی در شیراز، 150 تومان است! که از کورس سوم، 100 تومان به آن اضافه می شود! ناچاریم این حرف خنده دار را مبنا قرار دهیم چون بهرحال قانون است! بر این اساس شما باید در شیراز برای سه کورس مسافت، 400 تومان بپردازید ولی شما 500 تومان می پردازید چون نه وقت دارید و نه حوصله درگیری! و در همین حال خوشحال هستید که 600 تومان نداده اید چون ایمان دارید که نرخ تاکسی کورسی 200 تومان است نه 150 تومان!

گاهی هست که شما در زمینه نرخ کرایه، راننده را مجاب می کنید و بهرحال به توافق می رسید، حالا نوبت شگفت زده شدن شما در ماجرای تعداد کورس است؛ چون می دانید که ما در شیراز تاکسی متر و مسائلی از این قبیل نداریم و مسافت کورس ها، سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد! متاسفانه اتفاقی که اخیاراً می افتد این است که برخی مسافرکش ها، زیر سنت ها می زنند و بدعت هایی در زمینه تعداد کورس ایجاد می کنند که آزار دهنده است به عنوان مثال اگر کسی دقیقاً توانست بگوید از فلکه فرودگاه(میدان بسیج) تا فلکه ستاد(میدان امام حسین ع) چند کورس است یک جایزه ارزنده ای در حد نو می تواند انتظار داشته باشد که شهرداری به او بدهد.


91/3/17
11:47 عصر

اینجا کسی هست هنوز

بدست تقی سهیلی در دسته

باسمه تعالی

معمول است که در چنین لحظاتی به خاطر ننوشتن، معذرت خواهی می کنند!

من هم معذرت خواهی می کنم! نمی دانم از کی، ولی بهرحال اگر کسی آمده اینجا و نوشته جدیدی ندیده و حالش گرفته شده است حلال کند؛ اگر هم کسی نیامده اینجا و طبیعتاً نوشته جدیدی هم ندیده که هیچی!

خوشبختانه عنوان وبلاگ دست مرا برای همه جور انتقادی باز می گذارد و مسئولین کما کان احتیاج مبرمی به نصیحت شدن دارند! ولی مشقات و مشتقات زندگی وقت نمی گذارد برای آدم که. ان شاء الله زین پس حضور قدرتمندانه تری! در عرصه خواهم داشت.


90/11/15
11:26 عصر

کبوتر و باز

بدست تقی سهیلی در دسته دوستی، دست دادن فرهادی با جولی، دوستی رزمندگان

 

کبوتر با کبوتر باز با باز


90/11/4
10:30 عصر

این تازه اول آزادی است

بدست تقی سهیلی در دسته جمهوری اسلامی، گلشیفته فراهانی، حامد بهداد، برهنه شدن، آزادی، تهاجم غرب

باسمه تعالی

حامد بهداد را نمی دانم یادتان هست یا نه؛ وقتی که برای گرفتن جایزه اش روی سن رفت و زمانی که همه دوربین ها روی او زوم کرده بودند، با لحنی تاثرآور گفت: ...فقط یک ذره آزادی بدهید...!
این صحنه را که از تلویزیون دیدم یک نفس بلند کشیدم و گفتم منظورش چیه؟ واقعاً ما یک ذره آزادی هم نداریم؟! کمی بغض کردم و دلم سوخت!
وقتی گلشیفته فراهانی اقدام به نمایش بدنش کرد، جواب خیلی سئوالات عریان شد؛ هر چند قبل از آن هم معلوم بود ولی برهنه نبود!
آری! آزادی مورد نظر این هنرمندان تفسیر شد تا همه شیر فهم شوند! و همه آن هایی که آدرس های غلط انداز و انحرافی برای این آزادی می دادند خلع سلاح شوند و گوشی هایشان خاموش شود؛ اکنون همه می دانند آزادی مورد نظر اینان یعنی مالکیت بی قید و شرط بر بدن و امکان اعمال هر نوع مدیریتی بر آن و چون جمهوری اسلامی مانع این آزادی است باید تمسخر شود و هنرمندان آزادی خواه تا می توانند باید بروند خارج و بر بدنشان که اختیار آن را دارند، اعمال مدیریت کنند!
هنرمندان مذکر دلتنگ آزادی هم نگران نشوند؛ آنها هم می توانند برای استنشاق اندکی آزادی، بروند آن طرف آب و تولید صحنه کنند!
گلشیفته اشتباه کرد! البته کار دیگری هم در این مسیر از او بر نمی آمد. او پایان راه خودش را اعلام کرد، پایانی که قبلاً به آن رسیده بود؛ عبور از جمهوری اسلامی از هر طرفش پایان محسوب می شود؛ این ادعای ما بود ولی گلشیفته آن را اثبات کرد.
گلشیفته فاش کرد که غرب برای مقابله با جمهوری اسلامی همین را در دست دارد که مانند ابلیس ملعون لباس آدم ها را بکند تا بتوانند بر بدن خود مدیریت کنند؛ اما این برای زمین زدن جمهوری اسلامی هنوز خیلی کم است؛ غرب واقعاً کم آورده است.
واقعیت این است که انقلاب اسلامی با قدرت و سرعت باور نکردنی در حال پیشبرد برنامه ها و نیل به اهداف مقدس خویش است و تمدن غرب مانند گردن کش پیر و بیچاره ای که زور بی خودی می زند، هن و هن می کند که تاثرآور است و این تاثر بیشتر متوجه آدم هایی شبیه گلشیفته است که دل به این قداره بند بی خاصیت بسته اند که قادر به نگهداری خود از خرابی هم نیست.



90/8/5
2:32 عصر

خانواده \یه حبه قند\ می تواند متلاشی نشود

بدست تقی سهیلی در دسته سید رضا میرکریمی، یه حبه قند، خانواده ایرانی، سینمای ایران، غرب گرایی

باسمه تعالی

میرکریمی آخرین فیلمش را به خانواده های ایرانی تقدیم کرده است؛ هدیه سینمای ایران به خانواده های ایرانی!

فیلم برای اینکه به نظر خودش یک خانواده ایرانی را نشان دهد خود را موظف کرده که آنها را در فضای سنتی خانه ای ایرانی گرد آورد؛ یعنی برای خود فضای خانه در شکل گیری هویت ایرانی خانواده، جایگاه مهمی قائل شده که البته دارد و در لفافه شاید می گوید این اجزای متفاوت فامیل، وقتی به خانه خودشان بروند احتمالاً جور دیگری زندگی خواهند کرد!

تاکید بر نقش خانه در شکل دهی به هویت خانواده البته قابل تقدیر است ولی به این ترتیب فیلم خودش را از درگیر کردن با مشکل تولید نمونه یک خانواده ایرانی که ناچار در آپارتمانی در شهری بزرگ زندگی می کند رها می سازد و آسوده و سرخوش در باغ انار خیال تماشاگر به بازی می پردازد.

ولی اما نکته مهم این است که خانواده میرکریمی در "یه حبه قند" حتی در همین شکل سنتی و شاعرانه اش، چگونه تصویر شده است؟

دختر کوچک خانواده که تا حدودی محور فیلم است، از همان لحظات ابتدایی دارد زبان انگلیسی یاد می گیرد و ژورنال لباس ملاحظه می نماید.

این صحنه ها یعنی داریم آماده می شویم که توانائی لازم برای وارد کردن مدل زندگی غربی ها را پیدا کنیم.

اصولاً خانواده میرکریمی در "یه حبه قند"، در حال دگردیسی تصویر می شود که تحولی به سمت غرب است زیرا به شدت متاثر از مظاهر تکنولوژیک دنیای جدید صورت می گرد.

مظاهر تکنولوژی غرب که البته گاهی از آنها گریزی نیست، اقتضائات خود را به خانواده "یه حبه قند" تحمیل می کنند؛ دامادی که با چت تصویری داخل اتاق عقد حضور دارد ولی زنها به راستی برایش کل می زنند و عروس خانم به راحتی، لب تاپ حاوی تصویر او را در کنار خویش در سفره عقد می پذیرد.

سرد شدن رابطه دختر خاله و پسر خاله به دلیل مشغول بودن پسر به کار با لب تاپش که با وجود بی تقصیر بودن، موجب دلخوری دختر می شود نمونه دیگری است که اثر فناوری های جدید را در ارتباطات خانوادگی به تصویر می کشد.

در "یه حبه قند"، آدم های سنتی فیلم هم کلاً قدرت مقاومت در برابر مسیر مدرنیزاسیون را ندارند؛ چنانکه دایی که مظهر این تیپ آدمها است نهایتاً به دلیل اصرار بر رفتارهای سنتی و غیرمعقول خود(پراندن قند درون دهان) جان خویش را می بازد و موجب دردسر عظیمی برای خانواده می شود.

از دایی پیر، سنتی و یکدنده که بگذریم، قاسم، نماد ویژه ای در این فیلم است. قاسم جوان است و به راستی با طراحی ظاهر او، نماد جوانان سنت گرا تصویر شده است.

دایی، آشکارا دلش می خواهد پسندیده(دختر کوچک خانواده و عروس فیلم) به عقد قاسم در بیاید ولی این خواست او ناکام می ماند و دختر را به جوان آمریکانشین همسایه می دهند که شکست کاملی برای دایی محسوب می شود ولی او ناچار به همراهی در این جریان است.

بهرحال قاسم را مرگ دایی به خانه می کشاند و به زودی دریابد که دختر را از دست داده و لذا از آن خانه می رود یعنی عملاً صحنه اصلی منازعه را ترک می کند. پسند اما او را رها نمی کند؛ نگران اوست؛ به او فکر می کند، حتی به دنبالش در کوچه ها هم می دود. اینها احتمالاً یعنی نسل تجددگرا دوست دارند جوانان سنتی مانده را با خود همراه کنند تا این قافله با کمترین ریزش به سر منزل تمدن غرب برسد حیف این جوان های زیبارو ولی غافل است که در ناآگاهی باقی بمانند و الا دختری که عقد کرده است چه مناسبتی با خواستگار قبلی اش دارد که اینطور برایش جوش بزند.

در پایان هم دختر درمی یابد که نه مردن دایی و نه رفتن قاسم مانع ادامه مسیر خوشحالی و شادکامی وی نخواهد شد و خلاصه زندگی را باید ادامه داد هر چند اگر مجبور باشیم 40 روز دیگر بله را داماد خارج نشین بگوئیم!

فیلم میرکریمی روحانی هم دارد طبق معمول، ولی روحانی اش طبق معمول نیست!

از طلبه زیر نور ماه که می خواست لباس عملگی دین خدا را بر تن کند و برود مخلصانه زحمت بکشد، تا آخوند یه حبد قند، فاصله قابل توجهی طی شده است که نباید از نظر دور بماند.

آخوند یه حبد قند در گفتمان "دلت پاک باشه" جای می گیرد. آخوند پاکی هم هست ولی خیلی آخوند نیست و این همان مسیر بلندی است که میرکریمی طی کرده است تا برای تصویر کردن یک آخوند خوب، او را شئون روحانیت خلع بکند.

اما شخصیت بسیار حساس این فیلم که توانست بر خلاف میل دایی، دختر خود را به عقد پسر خارج نشین در بیاورد و پیرمرد سنتی را در برابر تصمیم خود به تمکین وادارد مادر خانواده است، نماد زن ایرانی! این زن بود که مسیر غرب گرایی خانواده را تسهیل کرد، حتی توانست با اشاره چشم و ابرو، برادر سرسختش را در برابر مرد کراواتی خانواده داماد، به خضوع وادارد، خضوعی که پاسخ متقابل مرد کراواتی را هم در پی نداشت و معنای تلخی را می رساند.

با وجود این همه، خانواده، در "یه حبه قند" نسبتاً با شخصیت و مستحکم باقی مانده است و می توان امیدوار بود که اگر جبروت ظاهری غرب در چشمش بشکند بتواند مسیر اصلی خود را بیابد.

آری! غرب خواهد شکست و این صدایی که امروز از خیابان های آمریکا و انگلیس بلند شده است، شاید علامت یک طوفان سهمگین باشد که خانواده میرکریمی را در ادامه مسیرش دچار تردید کند.

خانواده های غربی در حال گریز از مرکز این تمدن متعفن هستند و روا نیست که یه حبه قند ماجرای سیرورت خانواده ها را به سمت غرب روایت کند.

اینها همه در کنار این موضوع که فیلم میرکریمی اصولاً قابل مقایسه با بسیاری از ساخته های سینمایی ایران چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ تکنیک نیست، باعث می شود فیلم، دیدنی از کار دربیاید.

کافی است یادمان بیاید اخیراً چه فیلم هایی دیده ایم تا مطمئن شویم که فیلم کریمی یک اتفاق ویژه است که نباید نسبت به آن بی تفاوت بود.

 


90/7/13
7:43 عصر

دو تا انتقاد هم ما به خاتون داشتیم

بدست تقی سهیلی در دسته ویژه نامه خاتون، روزنامه ایران، ویژه نامه جنگ اراده ها، دخترترشیده، لولگوی ویژه نامه

ویژه نامه خاتون که منتشر شد بلوای زیادی برپا شد و ما انتقاداتمان را نگه داشتیم تا در فرصت مناسبتری بگوئیم ولی طول کشید و در نتیجه مقادیری از انتقادات فراموشمان شد، مقادیری هم خودمان بی خیال شدیم و مقادیری هم خیلی در سانه ها تکرار شد، بهرحال آخر سر گفتم دو تا انتقادی که کمتر مطرح شده و منهم یادم مانده را مطرح کنم که جزء ساکتین نباشم. واقعیتش این است که به علت فضای هیاهو و جنجالی که پیرامون این مسئله حاکم شد، عده ای کلاً قائل به این شدند که این ویژه نامه اتفاقاً خیلی هم خوب است و چندان اشکالی ندارد!

البته بنده قصدم نقد تمام عیار ویژه نامه خاتون نیست؛ چرا که همه آن را نخواندم؛ دو تا نقد کوچولو دارم که مطرح می کنم.

لوگویی که صفحات ویژه نامه را مزین با آن کرده بودند چه منظوری داشت؟ لوگو شامل تصویر زنی است که به نظر می رسد مدل معشوقه های شاهان ایران است؛ البته تصویر حرم خانه این زن؛ چرا که گردن و بالای سینه اش برهنه است و چهره اش به شدت اغواگر تسیم شده است.

ما که متوجه نشدیم کارکرد دقیق این تصویر چیست که حتما هم بایستی در تمام ویژه نامه تکرار شود و پیامش دقیقاً چیست؟ به نظر چیز جالبی نمی رسد! دلدادگان خاتون اگر دور و بر هستند توضیح بدهند؛ روشن شویم!

در یکی از صفحات ویژه نامه، مطلب طنزی کار شده است به نام "تکمیل دین در 10 برداشت" در خصوص ارزش ازدواج، که حدیث شریف نبوی را دستمایه شوخی قرار داده است!(حتماً حدس می زنید کدام حدیث!)


به این مطلب نمی خواهم بپردازم؛ بلکه می خواهم اشاره ای داشته باشم به نویسنده آن، که آدرس وبلاگش در زیر مطلب درج شده است و او کسی نیست جز دخترترشیده! وبلاگ نویسی که در فتنه، با فتنه گران بود و برایشان زحمت می کشید و هر جا تقابلی میان جبهه فرهنگی انقلاب و جبهه منحرفین از انقلاب پیش می آید، ایشان سلاح در کف به میدان مقابله با حزب الله می آید و برای تشویق و تحسینش، دست اندرکاران ویژه نامه خاتون مطلبی را با ذکر منبع از او نقل می کنند.

مجدداً عرض می کنم، دلدادگان خاتون اگر دور و اطراف هستند توضیح بدهند چرا باید از یک حامی فتنه سبز که به لحاظ دیدگاه های فرهنگی، در جبهه مقابل ماست مطلب نقل شود؛ شاید شبهات رفع بشود! البته ما طبیعتاً یک حدس هایی می زنیم ولی بیان نمی کنیم که به تقوا نزدیک تر باشد!

اخیراً ویژه نامه دیگری در روزنامه ایران منتشر شده به نام جنگ اراده ها در مورد دفاع مقدس که جالب است یک مطلبی دارد به نام کیمیای انقلاب که توصیه می کنم ببینید.


90/7/1
4:46 عصر

زشت و زیبای سخنان متولی شاهچراغ(ع)

بدست تقی سهیلی در دسته دستغیب، شیراز، حرم سوم اهل بیت(ع)، شاهچراغ، کم کای مسئولین، سخنان ناپخته

بسمه تعالی

صحبت های حجت الاسلام و المسلمین سید محمدمهدی دستغیب متولی محترم حرم شاهچراغ(ع) در جمع خبرنگاران رسانه های فارس حاوی نکات قابل توجهی بود که برخی از آنها مثبت و برخی دیگر منفی بودند.

آقای دستغیب که به نظر می رسد از سوء مدیریت مسئولین عصبانی و ناراحت است به بیان وضعیت حرم مطهر احمدبن موسی(ع) پرداخت و در این بین به نکات جالبی اشاره کرد.

وی گفت" اگر تنها بخواهیم جمعیت شهر شیراز را بررسی کنیم درمی یابیم که در زمان احداث این حرم تاکنون، جمعیت شیراز حدود 20 برابر شده است اما فضایی به صحن حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) اضافه نشده است که این عدم توجه برخی مسوولان به این حرم را نشان می دهد."

متاسفانه اکثر مسوولان ما در استان فارس دلسوز مردم و زائران حرم مطهر احمدبن موسی(ع) نیستند و با این بی خیالی ها فقط فکر پر کردن جیب های خود هستند.

وی ادامه داد: "از همه مردم، خیران و دوستداران اهل بیت(ع) می خواهیم ما را در جلوگیری از این پروژه شیطانی به دست اجانب یاری کنند زیرا می خواهند بین الحرمین را بسازند و 600 مغازه اطراف حرم با فضای تجاری ایجاد کنند که با این کار راه برای برنامه های فرهنگی و مذهبی بسته می شود و ما از مسئولین می خواهیم که فکری به حال این مورد بکنند."

دستغیب افزود: ما برای توسعه حرم مطهر احمدبن موسی(ع) برنامه های فوق العاده داریم که طرح توسعه نیز آماده و مصوب شده است اما همه این ها در گرو همکاری مسوولان است که امیدواریم مسوولان استان فارس نیز مانند مردم ولایت مدار فارس، گام هایی در حد توان برای این حرم بردارند.

آقای دستغیب ادامه می دهد: "فارس و شیراز موقعیت فوق العاده ای از لحاظ جغرافیا و آب و خاک دارند طوری که بسیاری بزرگان بر این باورند که اگر کسی می خواهد اهل محبت شود باید در فارس زندگی کند زیرا محبت پروراست به همین دلیل همیشه مورد توجه خاندان اهل بیت(ع) بوده است."

آنهایی که با مسائل شیراز آشنا هستن می دانند که قضاوت آقای متولی، درباره کم کاری مدیران فارس در اهتمام به حرم نورانی حضرت احمدبن موسی(ع) چندان پرت نیست ولی حکم صادره از جانب وی مبنی بر اینکه مسئولین اکثراً به فکر پر کردن جیب های خود هستند، هم بیراه و هم زشت و غیرمسئولانه است.

تقاضای من به عنوان یک شهروند شیرازی از مدیران شاهچراغ به صورت مشخص این است که شفاف و صادقانه سخن بگویند. آیا واقعاً وجود بازارهای آشفته و شلوغ، نارواست؟ پس چرا در جنب حرم بازارچه مفصلی ساخته اید؟

آیا این بازار مال حرم هست یا نه اگر نیست اعلام کنید اگر هست خوب تعطیلش کنید. آیا فقط بقیه نباید دنبال بازار نزدیک حرم باشند یا شما هم نباید باشید؟

درباره اینکه واقعاً شما طرح کاشناسی و مشخصی برای توسعه حرم داشته باشید تردید جدی وجود دارد و با گفتن اینکه ما طرح فوق العاده داریم کار درست نمی شود. طرحتان واقعاً چیست؟ بیایید برایش تبلیغ کنید؛ ما هم تبلیغ می کنیم، اگر واقعاً چیزی هست؟

آقای متولی! مردم و مسئولین را دعوت به همکاری نموده اید تا به حرم اهل بیت(ع) خدمت کنند؛ من هم شما را دعوت می کنم تا اجازه دهید مردم به این حرم کمک کنند هر جوری که شایسته است و می توانند، نه هرجور که مطابق میل محدود شماست، نه فقط هر کس که شما می پسندید؛ مردم یعنی همه مردم عاشق اهل بیت(ع)

اشاره آقای دستغیب به خاک شیراز هم به نظر شاعرانه می آید؛ آنجا که می گوید: "بسیاری بزرگان بر این باورند که اگر کسی می خواهد اهل محبت شود باید در فارس زندگی کند زیرا محبت پروراست به همین دلیل همیشه مورد توجه خاندان اهل بیت(ع) بوده است." چه نیازی به گفتن این حرف های عجیب برای بیان اهمیت فارس هست؟ و کافی است تصور کنیم همین حرف ها را رحیم مشایی درباره ایران بزند آن وقت غوغایی خواهد شد!

 


90/6/14
12:49 عصر

ما و هنرمندان افغانی

بدست تقی سهیلی در دسته هنرمندان ایرانی، هنرمندان غربی، تقلید، هوین اصیل دینی

باسمه تعالی

هنرمندان افغانی شاگرد هنرمندان ایرانی هستند

این را یک هنرمند افغانی گفته است!

 بسیاری از هنرمندان ایرانی شاگرد هنرمندان غربی هستند

این را چشم ما می گوید!

 بسیاری از متفکران ایرانی بلندگوی تفکرات غربی هستند

این را عقل ما می گوید!

 بسیاری از کتاب های ایرانی ترجمه غلطی از کتاب های غربی هستند

این را ناشران ما می گویند!

 بسیاری از فیلم و سریال های تلویزیون تقلیدی ناشیانه از مدل های غربی هستند

این را خودشان می گویند!

 بسیاری از انقلابیون دنیا از انقلاب اسلامی ایران الگو می گیرند

این را غربی ها می گویند!

.

.

.

این گزاره ها و گزاره هایی شبیه این ها به ما می فهماند که هرگاه بر هویت اصیل دینی خود تکیه کرده ایم الهام بخش تعالی  و حیات طیبه به همه دنیا بوده ایم و هرگاه مقلد بی فکر غربی ها شده ایم، عروسکی بی رنگ و لعاب، به نظر آمده ایم!

 

 


90/6/8
10:40 صبح

ستاد بدلی

بدست تقی سهیلی در دسته ستاد احمدی نژاد، ستاد قالیباف، ستاد بدلی، استاندار فارس، صادق عابدین

باسمه تعالی

همیشه، چیزبدلی راحت تر به دست می آید و راحت تر قابل استفاده است.

از جمله چیزهایی که همواره مورد استفاده هستند و به درد می خورند، سیاسیون بدلی هستند. ماجرای سیاسیون بدلی که به نمایندگی از برخی جاها و برخی افراد عمل می کنند خیلی شنیدنی و خواندنی است ولی آنچه حالا می خواهم به آن بپردازم موضوعی است به نام ستاد انتخاباتی بدلی!

ستاد انتخاباتی بدلی به چه درد می خورد واقعاً؟

دیده اید بعد از هر انتخابات عده ای راه می افتند که ما بُردیم؛ ما بُردیم! اینها وقتی بهشان میگویند خب که چی؟ جوابشان این است که چون ستاد انتخاباتی برای (شخص یا جریان) پیروز انتخابات داشته ایم، پس سهم ما را بدهید بیاید!

حالا اگر جریانی پیروز شده باشد و ستاد انتخاباتی اش پر و پخش و بی صاحاب مانده باشد، خوب طبیعتاً یک عده ای راه می افتند، ستاد بدلی می زنند و دنبال غنیمت جمع کردن می افتند.

حالا داستان ستاد انتخاباتی احمدی نژاد درفارس، همچین ماجرایی شده است.

معلوم نیست کی متولی کار است؛ آقای هاجری یک تنه احساس تکلیف کرده که (البته به لحاظ رسانه ای) این زحمت را تقبل کند و گردن بگیرد که به نمایندگی از اعضای ستاد انتخاباتی احمدی نژاد حرف بزند.

اخیراً شنیده ام که حضرتشان به اتفاق برخی دیگر از دوستان به عنوان ستاد احمدی نژاد با استاندار فارس افطار کرده و سخن هم گفته اند و حال آنکه همه می دانند این آقایان، اعضای ستاد دکتر خلبان قالیباف بودند نه احمدی نژاد، آن وقتی که احمدی نژاد احتیاج داشت و گفتمانش دل مردم و نه احزاب را ربوده بود.

حالا من پیشنهاد دارم؛ واقعاً مفهومی به نام ستاد احمدی نژاد در فارس را به هر طریق صلاح است، اعدام کنند؛ مثلاً تو آب خفه کنند یا زیر خاک چالش کنند تا حدااقل دیگه کسی برای خودش ستاد بدلی نزنه! و اعلام کنند که آقا دیگه تمام شد برید دنبال یه کار دیگه!

البته برای اینکه حرف ناقص نماند باید اذعان کرد، برخی دوستان بهرحال در سال 88 در ستاد احمدی نژاد فعالیت کردند که آنهم با خواست حسن روزی طلب مسئول ستاد استان بود که این برادران به نظرم اصولاً دوست ندارند زیاد ریختش را ببینند!

واقعیت ماجرا این است که وقتی شنیدم عده ای از اعضای قالیبافی ستاد احمدی نژاد! به عنوان ستاد احمدی نژاد با استاندار فارس دیدار داشته اند و حال آنکه اعضای احمدی نژادی ستاد احمدی نژاد! اصلاً دیده نشده اند گفتم این مطلب را بنویسم و پیشنهاد دهم که آقایان! به نام ما ستاد بدلی نزنید و به نام ما دیدار نکنید و به نام ما مطالبه نکنید؛ به نام خودتان حرف بزنید اگر منصف هستید!

چطور شما که در سال 88 به ستاد احمدی نژاد پیوستید عضو این ستاد هستید ولی آنهایی که از ابتدای84 برای این جریان آبرو گذاشته اند نباید باشند؟ آزاده مرد باشید اگر...

 

--------------------------

 

 

از این نوشته بوی سهم خواهی می آید؟ نه جدی؟!  برداشت شما چیست؟ بروید نیتتان را درست کنید باشد که هدایت شوید. هزار تا اتفاق دیگه هم می افتاد لب از لب باز نمی کردم ولی واقعاً دیگه نمیشه ساکت بود. یک تابلویی به نام ستاد را دست گرفته اند و هر کس یک طرفی می کشد. بهترین راه نابودی این تابلو است!

 


<      1   2   3   4   5   >>   >