باسمه تعالی
من دقیقاً متوجه نمی شوم چرا باید یک آدم رمان نویس و فرهنگی را مجبور کنیم که احساساتش را در مورد مسائل سیاسی بیان کند! اینکار دقیقاً چه فایده ای برای فرهنگ و سیاست ما دارد؟!
درست است که مخاطبان رسانه، البته دنبال این هستند که نظرات افراد مطرح را در خصوص همه چیز بدانند، اما انتشار نظرات غیرکارشناسی افراد مورد توجه و شخصیت های مطرح در حوزه های غیر تخصصی، که عموماً همراه با احساسات و نگاه های غیرکارشناسی آنهاست، چه نتیجهای برای ما در بر دارد جز اینکه التهابی بی جهت و پرهزینه را به جامعه تزریق کنیم و افراد را در غیر شأن خودشان، مطرح نمائیم.
آیا مدیریت رسانه اقتضای چنین مصلحت سنجی هایی را ندارد؟
رضا امیرخانی اگر مصاحبه سیاسی کند، معلوم است چه حرفهایی خواهد زد ولی صحبت در فایدهمندی این حرفها برای فرهنگ و سیاست ماست.
یک نشریه ای، مصاحبهای را از امیرخانی منتشر کرده و با افتخار نوشته است که وی در این مصاحبه، از نظرات سیاسی ویژهاش، پرده برداری کرده است!
کافی است به گوشههایی از این مصاحبه توجه کنیم تا دریابیم که خسارت اظهارنظر سیاسی یک رماننویس چه اندازه میتواند باشد؛
امیرخانی یک جا میگوید وزیر خارجه یک کشوری تز دکترایش پایبندی به دین در دنیای مدرن است ولی سیاستمداران ما بی کتاب هستند!
وی ترجیح داده اسم کشوری که وزیر خارجهاش همچین کتابی نوشته را نبرد که اگر می برد طبیعتاً جای بحث بود که بالاخره میزان تقید به دین و اخلاق در سیاست خارجه آن کشور چقدر است و احتمالاً آخرش در می آمد که اصلاً هم تقیدی در کار نیست یا اگر هست در ظاهر است و در باطن بدترین رفتارها صورت می گیرد.
در ثانی آیا سیاست مداران ما واقعاً بی کتاب هستند؟ مسلماً خیر و اتفاقاً برخی از آنها خیلی هم اهل کتاب هستند و آیا مثلاً آنهایی که با کتاب هستند حتماً بهتر هستند؟ معلوم نیست؛ چنانکه برخی از اهل کتاب چه در تاریخ معاصر و چه در گذشته تاریخ، از بدترین اشرار بودهاند!
بهرحال لب کلام امیرخانی در این بیان این است که سیاستمداران ما اخلاق و تقیدشان کمتر از سیاست مداران دیگر کشورهاست که مقایسهای ساده و سرانگشتی، سخافت این رای را معلوم می کند.
امیرخانی جای دیگری از پرده برداریش، رئیس جمهور را به بدترین صفات ممکن، می نوازد و از حیز شخصیت اسلامی، ساقط میکند.
می گوید احمدی نژاد، سیاست ورزی قدرت طلب است که هیچگاه نگاهی آرمانی به سیاست نداشته است و برای حفظ قدرت سیاسی، بنا بر اقتضاء، رفتارهای متفاوت و متناقضی هم کرده است که در واقع تناقضی ندارند زیرا احمدی نژاد در یک دستگاه فکری و منطقی منسجم صحبت نکرده است.
می گوید جریان انحرافی در کار نیست و این اصل دولت و خود احمدی نژاد است.
امیرخانی در میان این پرده برداری، تحلیل سیاسی بی سابقه و غریبی هم ارائه می دهد و مدعی می شود:
ما دو جریان داشته ایم؛ جریانی موافق آقای احمدی نژاد و جریانی مخالف آقای احمدی نژاد؛ این دو جریان به هیچ عنوان دو قطب هم نبودهاند.
یعنی رمان نویس عزیز ما، کشور را به دو گروه احمدی نژادی و غیراحمدی نژادی تقسیم می کند؛ شنیدن این حرف ها، برای من، چقدر از آدمی مثل امیرخانی، بعید است! بعد هم می گوید این ها دوقطب نبوده اند؛ اگر منظورش این است که مردم دو قطب نبوده اند که جز رسانه های بیگانه کسی چنین حرفی نزده است و اگر مقصودش سیاسیون و جریانات سیاسی است که باز هم چقدر از امیرخانی بعید بود چنین حرفهایی!
یعنی جریانات فکری و سیاسی پشت سر میرحسین موسوی و احمدی نژاد، دو قطب نبوده اند؟!
در اثناء این پرده برداری! حدود و ثغور و قوانین انتقاد کردن در نگاه رضا امیرخانی هم اینگونه تعریف می شود که احمدی نژاد، چون استاندار دوره هاشمی رفسنجانی بوده است، حق انتقاد از وی را ندارد ولی اگر یک روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری هاشمی، استعفا داده بود، حق داشت تا پایان عمر رکیک ترین الفاظ را نسبت به وی به کار ببرد!!
سئوالی که بی پاسخ می ماند این است که آیا اصلاً اگر پرده برداری نکنیم از نظرات مشعشع سیاسی هنرمندان و نویسندگان، کجای بنای سیاست ما آسیب می بیند و اینکه آیا هیچگاه هرینه و فایده اینچنین پرده برداریهایی را سنجیدهایم؟!
طبیعتاً امیرخانی، حرفهای درستی هم در این مصاحبه زده است و برخی حرف هایش هم اگر در فضای ادبی گفته شود، اشکالی ندارد، اما همین حرف ها وقتی با الفاظ سیاسی و در قالب پرده برداری از نظرات یک نویسنده مطرح شود، ناصحیح به نظر می رسد.